صفحه 2 از 2 12
نمایش نتایج: از 51 به 66 از 66

موضوع: ازدواج مدرن یا سنتی

5231
  1. بالا | پست 51

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دو راهی

    خب فکر کنم با توضیحات دوستان متوجه شدید که ایشون به درد شما نمیخوره ...

    وقتی کسی راحت بتونه رنگ عوض کنه و توهین کنه ... خب دیگه پرونده اش بسته است ...

    بهتره تمام ذهنت رو خواستگارای الانت باشه و خوب همه چی رو در نظر بگیری ...

    خب دیگه ما دخترا بد جوری وابسته ودلبسته میشیم ... ودیگه کاری ازمون ساخته نیست ... مگه اینکه خدا نجاتمون بده ...

    و متاسفانه بعضی از آقایون هم از این مورد حسابی سوءاستفاده میکنن..

    پس بهتره همیشه پدر و مادرت رو مثل یک دوست درکنارت داشته باشی ... تا بتونی همیشه از تجربیاتش استفاده کنی

    بیخیال این حرفا شو وراحت به زندگیت برس ... نترس اون خودشو نمیکشه ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  2. بالا | پست 52

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    استان مرکزی-اراک

    قبول دارم اراک هم سرمای زمستونش و هم گرمای تابستونش کلافه کننده است ...

    ولی طرفای غروب باغملی و سه راه ارامنه اش خیلی خوبه ....
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 53

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    خواهش میشه

  4. بالا | پست 54

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    قبول دارم اراک هم سرمای زمستونش و هم گرمای تابستونش کلافه کننده است ...

    ولی طرفای غروب باغملی و سه راه ارامنه اش خیلی خوبه ....
    کلا هوای اراک تکلیفش باخودش معلوم نیست
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  5. کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 55

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2905
    نوشته ها
    49
    تشکـر
    3
    تشکر شده 29 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دو راهی

    صد بار بهش گفتم بابا من خاستگار دارم بعضیاشون خوبن میگه خب اگه خوبن برو ازدواج کن منم میرم میمیرم
    اصلا دوست خودش خاستگارم بود قبول نیمکنه بیاد جلو فقط واسه اشنایی نمیاد میگه بابام نیماد مامانم نمیاد زوده صبر کن ب پام بمون

    اون عاشق تو نیست و قصدش فقط بازی با توعه

  7. کاربران زیر از taekwondo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 56

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط taekwondo نمایش پست ها
    اون عاشق تو نیست و قصدش فقط بازی با توعه
    بهش گفتم نه ....گفتم تو اگه منو میخای باید شرایط منو بپذیری و واسه من اقدام کنی گفت نمیتونم... به همین راحتی!!!!!!!
    حالا خاستگار دارم و خیلی هم موقعیتش خوبه ولی میترسم ازینکه این پسر بخاد با زندگیم بازی کنه و بخاد با دروغ ابروم رو جلو خاستگارو یا همسر ایندم بریزه واسه این موضوع من میخام ازدواج نکنم تا ی مدت بگذره
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  9. بالا | پست 57

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    اصلا نترس و راحت با خواستگارت صحبت كن . اون اگه تو رو ميخاست واسه ازدواج مطمئن باش تا الان حركتي انجام داده بود پس موقعيت هاي خوبتو با حدس و فكر اينكه نكنه بياد و آبروتو ببره از بين نبر .

  10. بالا | پست 58

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    اصلا نترس و راحت با خواستگارت صحبت كن . اون اگه تو رو ميخاست واسه ازدواج مطمئن باش تا الان حركتي انجام داده بود پس موقعيت هاي خوبتو با حدس و فكر اينكه نكنه بياد و آبروتو ببره از بين نبر .
    میترسم لج کنه باهام
    پشت سرم حرف بزنه یا اینکه بیاد ابرو ریزی کنه .... همش نگرانم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  11. بالا | پست 59

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4670
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    3
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دو راهی

    یه دفعه به صورت جدی با امید حرف بزن و بگو از شرایط نداره یا نمیخوهد بیاد تو هم نمیتونی به پاش بمونی چند سال باید طول بکشه که شرایط پیدا کنه؟
    از طرفی هم با خانواده ات منطقی حرف بزن و بگو نمیتونی پسره مجبور کنی یه مدت صبر کنند بعد نتیجه نداد اقدام کنند...
    امضای ایشان
    بیستون کنده شدو عشق ب جایی نرسید/دیگرازتیشه ی فرهاد بدم می آید

  12. بالا | پست 60

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsan نمایش پست ها
    یه دفعه به صورت جدی با امید حرف بزن و بگو از شرایط نداره یا نمیخوهد بیاد تو هم نمیتونی به پاش بمونی چند سال باید طول بکشه که شرایط پیدا کنه؟
    از طرفی هم با خانواده ات منطقی حرف بزن و بگو نمیتونی پسره مجبور کنی یه مدت صبر کنند بعد نتیجه نداد اقدام کنند...
    با امید بحث کردیم بخدااااا هرچی گفت کوتاه امدم گفت الان نمیتونم بیام گفتم باشه گفت باید بریم گیلان گفتم باشه اما یک کلمه گفتم بیا جلو گفت نمیام گفتم مامانت ی زنگ بزنه که مامانم بدونه تو حرفت حدافل راسته گفت بابام نمیذاره
    منم دیدم خیلی دارم خودمو کوچیک میکنم با بابام حرف زدم بابامم گفت به گیلان نمیدو بخام بدم میدم به اراک که حداقل خیالم از بابت دخترم راحت باشه به امید گفتم منو دوست داری بیا اراک کار پیدا کن یا اصلا میریم تهران که نزدیک دو خانواده نباشیم گفت خانواده من نمیذارن بیام اراک یا تهران !!!!! تک پسری همینش بده دیگه تحت فرمان بابا مامانشه
    مامان منم گفت که خانواده امید نمیذارن بیاد اراک ماهم نمیذاریم تو بری گیلان اما امید حتی تهرانم نمیاد
    اینا به کنار من فراموشش کردم شاید خاست خدا اینه ازین ناراحتم کسی که میگفت تو زندگیمی اخرش گفت حالم ازت بهم میخوره چرا؟!!!! چون گفتم بابام اجازه نمیده بیام گیلان واسه زندگی تو خیلی منو میخای خانوادتو بیار با خانوادم حرف بزنن راضیشون کنن گفت برو پیش بابات من نمیام!!!!!
    ایـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــنم از عشق و ازدواج ب سبک مدررررررن!!!!!!
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  13. بالا | پست 61

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3761
    نوشته ها
    312
    تشکـر
    197
    تشکر شده 180 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    برو بابا دلت خوشه پسرا کدوم حرفشون راست بوده این یکیش که تازه احساسیم هست راست باشه؟؟؟کنتور که نداره خالیبندی احساسیو میندازن وسط سواری بکشن ما دخترام که بلانسبت خررررررررررررر( یعنی ذاتمون خره کاریشم نمیشه کرد تقصیره خداست با این خلقت ضعیفش)

  14. بالا | پست 62

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط gOli! نمایش پست ها
    برو بابا دلت خوشه پسرا کدوم حرفشون راست بوده این یکیش که تازه احساسیم هست راست باشه؟؟؟کنتور که نداره خالیبندی احساسیو میندازن وسط سواری بکشن ما دخترام که بلانسبت خررررررررررررر( یعنی ذاتمون خره کاریشم نمیشه کرد تقصیره خداست با این خلقت ضعیفش)

    دلت بدجووووووور پره ها عزیزم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  15. کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 63

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4805
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    دلت بدجووووووور پره ها عزیزم
    خوبه که اینقد عاقلیو بعد سه ماه متوجه واقعیت شدی
    منکه چهار سال بودو....
    درمود خواستگارتم پیشنهادم بهت اینه که اگه خوبه بذاری بیان و باباتم بهشون بگه که دخترم خواستگار داشته و قرار بوده بشه و قسمت نبوده و ما ندادیم راهه دور
    اینطوری بعدا اون آقا هر مزاحمتی ایجاد کنه مهم نیس چون شما واقعیتو گفتید

    این دقیقا کاری بود که یکی از دوستای منم انجام داد
    دارم برات از ی تجربه گرانبها میگم که حرفمو با آب طلا نوشتم
    هه.هه

  17. بالا | پست 64

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    چچچچچششششششممممم
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  18. بالا | پست 65

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4780
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    24
    تشکر شده 20 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط DELBAR نمایش پست ها
    من 3 ماهه با ی اقا پسری دوستم اونم منو خیلی دوست داره قصدمون ازدواجه خانواده هامون میدونم اما اون شمالیه من اراکی ام
    خانوادم منو تحت فشار گذاشتن ک اون حتما بیاد جلو واسه اشنایی اما اون ترم 5 دانشگاه هست و میگه من تا درسم تموم نشه نمیتونم خانوادمو بیارم ازین طرفم خاستگارای خوبی دارم که بعضیاشون موقعیت خوبی دارن اما دل من با عشقمه ولی خانوادم که بامن حرف میزنن دو دل میشم ازین طرف امید(عشقم) میگه اگه بری خود کشی میکنم من باید 2 سال بخاطرش همه سختی رو تحمل کنم ولی اون حتی حاضر نیست بیاد جلو واسه اشنایی دو خانواده
    خانواده من فقط هدفشون اشناییه نه عقد
    شما بگین من چه کار کنم؟؟؟؟
    سلام دوست عزیز. شماهم متاسفانه اشتباه منو مرتکب شدید. همون ماههای اول آشنایی دلتونو باختید هیچ حتی گذاشتید طرف مقابلتون اینو بفهمه.پس هرچی شرط وشروط گذاشته شما قبول کردید. پسری که قصدش ازدواج باشه اصلا نیازی نیس بهش اصرار کنید خودش بدون درخواست شما پیش قدم میشه.اما اگر انقد بهش علاقه دارید که میخواید هرطور شده جلو بیاد و علاقه شو ثابت کنه کمی خودتونو سرد نشون بدید وتمام شوط وشروطهای قبلی رو بهم بزنید. ایشون به هیچ عنوان خودکشی نمیکنه چون می بینید که کلی برنامه برای زندگی آینده خودش در نظر داره.کسی که قصدش خودکشی باشه اینهمه برنامه نداره. بعضی پسرا از اینکه خوشونو پایبند یک نفر دیگه بکنن گریزانن .اونادوس دارن موقعیتهای جدید رو هم بسنجن.من دوست نزدیکی داشتم که سه سال منتظر یه پسر ماند.پسری که میگفت حتی حاضره بخاطرش بمیره اما به بهانه کار خواستگاریش نمیرفت. دوستم به اصرار خونواده ش با یه خواستگار دیگه نامزد عقد وبعد ازدواج کرد حالا بچه هم داره واتفاقا خیلی هم خوشبخته شوهرش براش نمیمیره اما واقعا دوسش داره و اون آقا پسر با سی وشش سال سن همچنان نه شغل دلخواهشو پیدا کرده نه همسر دلخواهشو. حتی سراغی هم از عشقش نگرف

  19. بالا | پست 66

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دو راهی

    نقل قول نوشته اصلی توسط نازل نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز. شماهم متاسفانه اشتباه منو مرتکب شدید. همون ماههای اول آشنایی دلتونو باختید هیچ حتی گذاشتید طرف مقابلتون اینو بفهمه.پس هرچی شرط وشروط گذاشته شما قبول کردید. پسری که قصدش ازدواج باشه اصلا نیازی نیس بهش اصرار کنید خودش بدون درخواست شما پیش قدم میشه.اما اگر انقد بهش علاقه دارید که میخواید هرطور شده جلو بیاد و علاقه شو ثابت کنه کمی خودتونو سرد نشون بدید وتمام شوط وشروطهای قبلی رو بهم بزنید. ایشون به هیچ عنوان خودکشی نمیکنه چون می بینید که کلی برنامه برای زندگی آینده خودش در نظر داره.کسی که قصدش خودکشی باشه اینهمه برنامه نداره. بعضی پسرا از اینکه خوشونو پایبند یک نفر دیگه بکنن گریزانن .اونادوس دارن موقعیتهای جدید رو هم بسنجن.من دوست نزدیکی داشتم که سه سال منتظر یه پسر ماند.پسری که میگفت حتی حاضره بخاطرش بمیره اما به بهانه کار خواستگاریش نمیرفت. دوستم به اصرار خونواده ش با یه خواستگار دیگه نامزد عقد وبعد ازدواج کرد حالا بچه هم داره واتفاقا خیلی هم خوشبخته شوهرش براش نمیمیره اما واقعا دوسش داره و اون آقا پسر با سی وشش سال سن همچنان نه شغل دلخواهشو پیدا کرده نه همسر دلخواهشو. حتی سراغی هم از عشقش نگرف


    منم سردی نشون دادم و دعوا و بحث و کلا کات کردم بعد چند روز برگشت و گفت که بهش فرصت بدم درسش تموم شه 1سال و نیم فرصت خاست منم گفتم برو کار پیدا کن و درستو بخون و بیا منم قصد ازدواج ندارم الان اخه هم دانشجوام هم میخام واسه ارشد بخونم اونم کلی خواهش کرد و دلایلشو برای نیومدن جلو گفت دلایلهاش شاید خیلی قانع نکننده نباشه گفت تصمیمشو گرفته شاید خودشو نکشه ولی میره تهران ی گوشه خودشو گم و گور میکنه خواهرشم کلی بام حرف زد بعد کلی شرط و شروط و بحث قرار شد رابطمون خیلی کم بشه(در حد اس ام اس که فقط ازم خبر بگیره)و اون بره دنبال کار و درسش و بعدشم بیا جلو
    الانم خیلی بیشتر از قبل دوستم داره و ی جورایی حرف حرف منه و تا ناراحت میشم سریع معذرت خواهی میکنه و منم باش سرد شدم ولی ته قلبم دوستش دارم.
    به خودم و اون فرصت دادم و میخام درسمو بخونم و برم سر کار اونم تو این مدت وقت داره خودشو ثابت کنه...
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

صفحه 2 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد